غریبه ای با دنیا

و...

  كسی اینجا نمی پرسد
  چرا دیگر نمی آید
  سیاه چهره اش یاد آور سرمای سوزان زمستانی كه می مرد
  لباس قرمزش یادآور خرم بهارانی كه در ره بود و می آمد
  بدستش دایره زنگی
  به آوازش ندا می داد با شادی
  عمو نوروز می آید
  كسی دیگر نمی پرسد
  سراغ از او نمی گیرد
  چرا نزدیكی نوروز
  او ، آن قاصد شادی نمی آید
  من این بازیگران زشت بد خو را نمی گویم
  كه هر روزی به یك رنگی
  نشسته بر گذر گاهی
  برای آن عمو نوروز دلتنگم
  كه در شبها و در سرما
  برای باغ تشنه آب می آورد
  دلش را در م ...

javahermarket

نوشته شده در شنبه 28 اسفند 1389برچسب:,ساعت 9:53 توسط شیوا| |

  دوست معمولي هيچگاه نميتواند گريه تورا ببيند.
  دوست واقعي شانه هايش از گريه تو تر خواهد بود.


  دوست معمولي اسم کوچک والدين تو را نميداند.
  دوست واقعي شايد تلفن آنها را جايي نوشته باشد.


  دوست معمولي يک جعبه شکلات براي مهماني تو ميآورد.
  دوست واقعي زودتر به کمک تو مي آيد و تا دير وقت براي تميز کردن ميماند.


  دوست معمولي از دير تماس گرفتن تو دلگير و ناراحت ميشود.
  دوست واقعي ميپرسد چرا نتوانستي زودتر تماس بگيري؟


  دوست معمولي دوست دارد به مشکلات تو گوش کند.
  دوست واقعي سعي در حل آنها ميکند.


  دوست معمولي مانند يک مهمان عمل ميکندو منتظر ميماند تا از او پذيرايي کني.

  دوست واقعي به سوي يخچال رفته و از خود پذيرايي ميکند.


  دوست معمولي مي پندارد که دوستي شما بعد از يک مرافعه تمام مي شود.

  دوست واقعي ميداند که بعد از يک مرافعه دوستي محکمتر ميشود.


  دوست واقعي کسي است که وقتي همه تو را ترک کرده اند با تو مي ماند.

 

 

javahermarket

نوشته شده در شنبه 21 اسفند 1389برچسب:,ساعت 16:55 توسط شیوا| |